سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ولی به عشقمون قسم که تا خدا می بردمت !

سلام مریم خانوم

امشب یه شب خیلی بده . اینقدر گریه کرده ام که بی حال شدم . با یکی درد دل کردم . امروز خیلی داغونم . به خاک عموم داره اشکام میاد . اومدم باهات حرف بزنم آروم بشم . فردا میان ترم دارم ولی دست دلم به کتاب نمی ره . دارم آهنگ اگه قسمت نبود مجید خراطها را گوش می دم . انگار واسه من خونده فقط و فقط من ...

اگه قسمت نبود چرا تو موندی ؟ / خدا چرا مارو به هم رسوندی / اگه می دونستی یه روزی میری / چرا روزها را به اینجا کشوندی /

مریم شاید تا حالا مامان شده باشی ؟ یادته ؟  مهرنوش و مهرزاد و ... مواظبشون باش .

رفتی خیلی آسون ولی من نابود شدم . کاش میدیدی زندگیمو . میفهمیدی چیکار کردی باهام . من که خیلی وقته حلالت کردم . مهردادو یادته ؟ حالا بیا ببین !

این وبلاگو هرجند میدونم هیج وقت نمیخونی ولی حداقل دلم آروم تر میشه . به خدا اگه تو کل دنیا یکی مثل من تورو دوست داشته باشه .  به دوستم گفتم دفعه اول تورو تو حرم حضرت معصومه دیدم و به ایشون التماس کردم تورو ازم نگیرن ولی ...

نمی دونم یادتو من میوفته یا نه ؟ شاید فکر می کردی بری منم خیلی راحت یادم می ره همه چیزو ؟ بیا ببین به قول بابام دیگه جنازه هم نیستم . خیلی خوشی مگه نه ؟ تا حالا صدای مامانمو شنیدی که وقتی مهردادشو این شکلی میبینه زار می زنه ؟ تا حالا شده ببینی یکیو ببرن همه آزمایشی بگیرن ازش . همسایه ها بیان نگاش کنن و پچ پچ کنن ؟

برو خوش باش . آره پول نداشتم ، هیچی نداشتم ، هرچی تو بگی . خدا کنه تو با پولهاتو مال و اموالت همیشه خوش باشی .

میدونی خیلی چیزا واسم سواله . حداقل خداحافظی می کردی و می رفتی . ساعت 12:40 شبه الان نزدیک به 10 شبه که تا 4 بیدارم و به همه بدبختی هام فکر می کنم و خوشحالم که با بدبختی هام یکی خوشبخت شد .

راستی وقتی نماز می خونی چشات به چشم خدا نمی افته ؟ 

 


نوشته شده در دوشنبه 88/9/9ساعت 12:39 صبح توسط Mehrdad نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ



خرید vpn - گریزون